خاطره خنده دار جبهه از حاجی مهیاری

خاطره خنده دار جبهه

خاطره خنده دار جبهه از حاجی مهیاری

حاجی مهیاری که پیش همه پیرمرد با صفای گردان حبیب بن مظاهر شناخته میشد،
با لحجه اصفهانی بامزه اش همیشه طنازی میکرد.

یکبار تازه عملیات برگشته بودیم. لباس همه را ترکش و سیم خاردار و موج انفجار به وضع نابه سامانی انداخته بود و نمیشد نگاهشان کرد.
فرمانده گردان، سلیمانی از آن آدمهای ناخن خشک بود.
هر چقدر که به دست و پایش افتادیم که به تدارکات بگوید لباس های درست و درمان بهمان بدهد گوشش بدهکار نبود.

میگفت: با چندتا کوک کارش را میفته! چیزیش نیست که لباساتون!

دست آخر دست به دامن حاجی شدیم.
همگی به همراه او پیش فرمانده رفتیم.
حاجی مهیاری اول با شوخی درخواستش را گفت ولی وقتی دید اثری ندارد عصبانی شد و گفت:
“یا تا 5 دقیقه دیگه به همه بچه ها لیاس میدی یا آبرو واسه ت نمیذارم!”

سلیمانی ولی همه‌ش میخندید. حاجی فورا یه خودکار به من داد و گفت:
“یالله، پشت پیرهنم بنویس: حاجی مهیاری از گردان حبیب بن مظاهر به فرماندهی مختار سلیمانی.”

چیزی که گفت را نوشتم که دیدم حاجی شلوارش را پاره کرد و با یک شورت ماماندوز آنجا ایستاد.
گفت: ” الان میرم توی محوطه میگردم و به همه میگم که من نیروی توام و میخوای من رو با همین وضعیت بفرستی مرخصی تا جلوی خانم بچه ها یه سکه پول شم!”

بعد هم راه افتاد. سلیمانی رنگ از رخش پرید و افتاد به دست و پای حاجی که نرو لباس میدهم.
این شد که بعد از چند ساعت همه ما نو نوار شدیم.

 

همچنین بخوانید: خاطره محمدرضا طاهری از پادگان دوکوهه

خاطره محمدرضا طاهری از پادگان دوکوهه

خاطره محمدرضا طاهری از پادگان دوکوهه

خاطره محمدرضا طاهری از پادگان دوکوهه

براى بچه هاى لشگر ٢٧ محمد رسول ص این زمین بهترين مکان و لحظه های زندگی شان بوده است.
پیش از اینکه حسینیه شهید همت در پادگان دوکوهه احداث شود، موعد هر وعده نماز جماعت که میرسید،
بچه ها همراه یک پتوی سربازی کم کم در زمین صبحگاه پادگان جمع میشدند.
چیزی به غیر از صدای سنگ ریزه ها در زیر پای بچه ها شنیده نمیشد.
زیرا بچه ها مشغول ذکر گفتن بودند.
انگار که روح بچه ها در این مسیر کوتاه میان زمین و ساختمان ها به پرواز درمی آمد.

یاد دعاهای کمیلی که برادر نورایی میخواند با دیدن این عکس در خاطرم زنده شد.
بعضی وقت ها هم شهید گلستانی و شهید غلامعلی رجبی دعا و نوحه خوانی میکردند.
جنس گریه و ناله ها آسمانی بود و خیلی ها روزی شهادت را در همین مناجات ها از خداوند میگرفتند.

نمیدانستی که چند تن از بچه ها در کنار تو مشغول اشک ریختن و الهی العفو گفتن هستند،
بعد از عملیات برمیگردند و یا پرواز میکنند و مهمان سید الشهدا میشوند.
از قول شهید زین الدین میگوید: هر گاه شب جمعه شهدا را ياد كنيد آنها نيز شما را نزد حضرت اباعبدالله عليه السلام ياد مي كنند.
پس ابتدا بگوئيد السلام عليك يا اباعبدالله بعد شادى روح مطهر امام و شهدا صلوات هديه كنيم.

 

همچنین بخوانید: خاطرات شهید زین الدین